ایلیاایلیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا و ویانا

یک حرکت جالب

دیشب وقتی از خانه بابایی و مامانی به خانه برگشته بودیم ویانا گفت بابا آب میخوام یکدفعه ایلیا گفت الان من میریزم و در حالی که ما تعجب کرده بودیم که چطوری می خواهد آب برای آبجیش بریزد دیدیم رفت لیوان را زیر آب سردکن یخچال فشار داد و به راحتی آب برای خواهرش ریخت و گفت بخور و ما در حالی که بهش ماشالله میگفتیم خوشحال شده بودیم ایلیا خیلی کارها را چون روی پنجه پاهایش میایستد و قدش ٣ سانت از ویانا بلندتر است و خیلی هم به اینکارها علاقه دارد به راختی انجام میدهد مثل اینکه به راحتی با دستگیره در اتاقها را باز میکرد و میکند و اگر کلید روی در خانه باشد حتی اگر در قفل باشد براحتی کلید را میچرخاند و...
29 بهمن 1390

HAPPY VALENTAIN'S DAY

دیروز 14.Feb مصادف با روز VALENTINE بود دراین روز همه عشاق با شکلات و گل و عروسک به همدیگر تبریک میگویند. VALENTINE دختر و پسر گل من هم مبارک باشه میبوسمتون با عشق امیدوارم در آینده بتوانید با آن کسی که لیاقتتان را دارد این روز را جشن بگیرید. HAPPY VALENTAIN'S DAY 2012   ...
26 بهمن 1390

صدا زدن اسم همدیگر

بالاخره ایلیا و ویانا دیشب با اسم همدیگر را صدا زدند آخه تا حالا هرکاری میکردیم که اسم هم را بگویند باز هم به هم آجی و داداش می گفتند چون تلفظ اسمهایشان سخت بود و اکثر اسمهای دیگر را براحتی یاد می گرفتند دیشب اول ویانا گفت ایلا بالا میز نرو یعنی ایلیا بالای میز نرو و بعد هم ایلیا گفت ایانا بیا یعنی ویانا بیا خلاصه چه لذتی داشت وقتی به اسم همدیگر را صدا می کردند خودشان هم می فهمیدند و لذت می بردند
25 بهمن 1390

از شیر مادر گرفتن دوقلوها

تقریبا از اوایل این هفته است که سعی کردم طبق گفته دکتر بچه ها چون دیگه بچه ها دوسالشان تمام شده آنها را از شیر بگیرم ولی اصلا دلم نمی خواست یکدفعه این کار را بکنم چون هم از لحاظ روحی برای بچه ها خوب نبود و هم از لحاظ روحی برای خودم سخت بود چون خودم هم در طول این دوسال به در آغوش گرفتن بچه هام و شیردادن به آنها وابسته شده بودم سعی کردم اول کاملا شبهاشون را قطع کنم و بعد هم در طول روز یک ساعتهایی را بدهم و ساعتهایی را که نمی خواستم بدهم از داروی صبر زرد طبق دستور دکترشان استفاده میکردم و به آنها میگفتم می می تلخ شده و آنها با دیدن می می سعی میکردند باهاش کنار بیایند ایلیا خیلی محتاط تر رفتار میکرد ولی ویانا سخت تر قانع...
12 بهمن 1390

تشکر از همسرم

همسر عزیزم خیلی متشکرم که در تبریکی که برای پسرمان نوشتی نشان دادی که همیشه حواست به من بوده است من هم از شما به خاطر کمکهایی که در طول این دوسال به من کردی متشکرم مخصوصا شبها برای اینکه من بتوانم کمی بخوابم در نگهداری بچه ها کمک میکردی و نوبتی جایشان را برای شیر خوردن عوض میکردی من از طرف دوقلوها هم از بابا وحید تشکر میکنم ویانا : بابا نکن بابا نکن    - بابا آب بخورم  و  چه لذتی از این بالاتر ایلیا : بابا دست نزن اِه   - بابا شیر بخورم  و  چه لذتی از این بالاتر ...
10 بهمن 1390

پسر 24 ماهه مامان

سلام پسر خوشگلم و یا به قول خودت عشقم خوبی مامان جون ، عزیز دلم تولد 2 سالگیت مبارک باشه چهارشنبه مورخ 05/11/1390 مصادف با اول ربیع الاول شما و خواهرت 2 ساله شدید و تمام کارها و حرکاتتان هم به اندازه 2 سال بزرگتر شد دیگه اکثر حرفهایتان را با جملات طولانی بیان میکنید و خودتان میگید که چی را دوست دارید و چه کاری دلتان می خواهد انجام دهید خودتان روز تولدتان شعر تولد مبارک را می خواندید و میگفتید مامان شمع روشن فوت کنم  و از فوت کردن شمع لذت میبردید مامان جونم من دوسال تمام به شما و آجی شیر دادم و دیگه به گفته دکترتان موقع گرفتن شماها از شیر خودم شده که امیدوارم هم شماها و هم خود...
8 بهمن 1390

کلمات در 23 ماهگی

دامنه لغات ایلیا و ویانا روز به روز وسیع تر میشود( از ٥دی٩٠ تا ٥بهمن٩٠ ) آژانس -بستنی -بابات کُشت -گربه -صبح -صندلی -آش بخور -آجی نکن در بسته -باز کن -آجی بیشین -توالت -مثلا -نازنین -منصور -اندی -چاکلز آقا تُپل -ناخن -خون -ببینم -ستاره -دایره -عصبی -شکست -مامان موش استخر -ماشین -می می اوخ -ریخت -بابا اومدی - مامان اومد -پسته -تخمه بابا بَبَیی حموم بزن آب بریز -پام اوخ -بابا ابید پاشو -کمک کن -تُنبک بزن خوش آمدی -حاج آقا قول میدی -شیر بریز -سرکار -لیوان بابایی -ممنون دایی این شماره بزن -الو حاج آقا سلام  تو خوبی باشه باشه -دعوا -کبوتر میکا کجایی -الو اَیید جون -مامان موبایل زنگ -اینو بگیر مام...
4 بهمن 1390
1